جدول جو
جدول جو

معنی دل برگشادن - جستجوی لغت در جدول جو

دل برگشادن
(پَ / پِ وَ تَ)
دل گشادن. دلشاد و مسرور شدن:
سرابستان درین موسم چه بندی
درم بگشای تا دل برگشاید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
دل برگشادن
دلشاد ومسرور شدن
تصویری از دل برگشادن
تصویر دل برگشادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ / پِ وَ کَ دَ)
دل بستن. علاقه مند شدن. پابند شدن. دلبستگی پیدا کردن. تعلق خاطر یافتن:
چودل برنهی بر سرای سپنج
همه زهر زو بینی و درد و رنج.
فردوسی.
رجوع به دل نهادن و دل بستن در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(دَ پَ / پِ دَ)
ظاهراً به معنی گره گشایی و حل مشکل و برآوردن حاجت است:
آن مصلی که از تو خواست رهی
پنج روزی گذشت ازآن یا شش
یافت توفیق اسعد زرّریز
به زر پخته برگشاد آن غش
تو به چیزی دگر معاوضه کن
هرچه آید ز تو خوش آید و کش.
سوزنی
(دیوان خطی متعلق به کتاب خانه لغت نامه ص 67)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِگَ تَ)
دست برگشودن. گشودن دستها. بالا بردن دستها:
ای نفس جهد کن که چو مردان قدم نهی
ور پای بسته ای به دعا دست برگشا.
سعدی.
، آزاد گذاردن. اقتدار دادن و اختیار دادن:
سعادت برگشاد اقبال را دست
قران مشتری در زهره پیوست.
نظامی.
گردن ادبار بشکن پشت دولت راست کن
پای بدخواهان ببند و دست نیکان برگشای.
منوچهری.
، تجاوز آغاز کردن: مردم ما نیز در کرمان دست برگشاده بودند و بی رسمی میکردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 438)
لغت نامه دهخدا